روزی شیخ شهر سومپاتزو به مریدان همی حکایتی نقل فرمودند که؛ روزگارانی بندهای از بندگان خدا که یکی دیگر از بندگان خدا را دوست همی داشت، رو به آن بندهی خدای دومی کرد و گفت؛ ممکن است بعدها وقتی با تو هستم، کسی دیگر را از تو دوستتر بدارم!
دومی به اولی گفت؛ چرا؟
اولی به دومی عرضه داشت؛ چون همی شاید دیگه!
دومی به اولی گفت؛ زکی؛ این چگونه دوست داشتنی است سست بنیاد و همی لنگ در آسمان؟ این چگونه بیاخلاقی و بیثباتیست در مهر ورزیست که از کنونش فردایش شبیه شوشول فرنود است؟
پاسخ داد: خب دیگه. هرمونهای قویتر و برازندگی!
دومی به اولی گفت: لامصب این مال و بر رو و ریش و اینها چه میکند؟
اولی به دومی: میکند دیگر. اصلا کنیزیاش را خواهم کرد دمادم و میشوم همان کشتزاری که مرد هرگونه خواست بر او وارد شود. اصلا شخم بزند. گاو آهن بیاندازد و زیر و رو کند مرا. دکی!
دومی به اولی: زکی!
مریدان که خیره و با دهانها گشاد به شیخ مینگریستند و منتظر ادامهی ماوقع بودند ناگهان با تشر شیخ روبرو شدند که : ها؟ چتان است مثل بز مرا نگاه میکنید؟ مریدان گفتند: باقیش چی پس یا شیخ؟ گفت همین بس نبود. آدم برای همینش میل گاردون و چار شاخ و سگ دست میبرد. برای بقیهش حتما یاتاقان میزنید که الان صلاح نیست. مریدان پس از شنیدن این حکایت گریبانها دریدند و مثل سگ و گربه بر هم پریدند و گیس کشیدند و عر عر کنان سر به کوی و بیابان گذاشتند و هرکدام در اندیشهی این که باید باب جدیدی در حوزه «استدلال فرنودی», «دست نزدن به لباس شویی» و «دم شما گرم با این مرامت» بازکنند. دانشگاه جندی شاپور هم رسالهها همی از خود در کرد در باب این پدیدهی شگرف، تحت عنوان «درآمدی بر درآمد کاسبان در ساختار فراکنشهای گستر پدید در پدیدار شناسی کنکاش گریزهای معرفت و تمایل به ابتیاع مک لارن اس ال آر با پول ژیان در امروز و تغییر ساختار پرشهای تستسترون و پروژسترونی در رخت خواب و صدای زناشویی آن در فردا» که تماما قاصر بودند از ادای حق مطلب و گذاشتند شاید در سدههای آینده و با ورود یک موجود فضایی به نام کراپپتونیک آرمادیلینک از سیاره بکودا بشود این معمای بشری را با مواد منفجرهای فوق بشری گشود.
شیخ گفت: قال فامیل دور (روحی وَ ارواحٌ العالمینَ لِتُرابِ مَقدَمِ الفدا) که با این درد اگر در بند درمانند, درمانند!