وقتی شوق چیزی را داری ولی جسارت لازم را برای دستیابی به آن بروز نمیدهی مجبوری در حاشیه آن چرخ بزنی. جرات نداری دل به دریا بزنی در ساحل لم میدهی. نه به آن نزدیک میشوی و نه از آن فاصله میگیری. همان دوروبرها جایی برای خودت پیدا میکنی. راه میانمایگی در پیش میگیری. وقتی به جای عمل«جنسی لاس میزنی انتظار هیچ زایشی
نداشته باش. باروری و بارآوری در کار نخواهد بود.
شوق دانش داری ولی حاضر نیستی به خاطر آن قید بخشی از زندگیات را بزنی. به جای آن با تلمبار کتابهای نخواندهات لاس میزنی.
شوق قهرمانی داری ولی حال استقامت و دویدن نداری. با کلکسیون پوسترهای قهرمانی لاس میزنی.
شوق ثروت داری ولی حوصله نداری برای آن عرق بریزی. راه صدساله را میخواهی یکشبه طی کنی. با قرعههای حساب بانکیات لاس میزنی.
شوق تحول سیاسی داری ولی جرات رویارویی با عواقبش را نداری. با لایکهای فیسبوکیات لاس می زنی.
شوق آزادی داری ولی با آزادیهای یواشکیات لاس میزنی.
وقتی به جای عمل، لاس میزنی انتظار هیچ زایشی نداشته باش. باروری و بارآوری در کار نخواهد بود. قهرمانانی که صفحات تاریخ را رقم زدهاند هیچ کدام با اشتیاقشان لاس نزدهاند، بر آن پای فشرده اند. بهای اشتیاقشان را پرداخته اند