یه چیزی راجع به علاقه و دوست داشتن باید دونست. دوست داشتن قرار داد بلافسخ نیست. دوست داشتن عقلانی تابع یک سری المان هاست که اگر اون ها از بین برن، دوست داشتن موضوعیتش رو از دست میده.
اونهایی که یه وقتی بهشون میگیم دوستت دارم باید بدونن اون موقع تمام یا بیشتر این المانها بوده. اما وقتی رفتارها و گفتارهای اون فرد کم کم به سمتی میره که میبینی دلیلی برای اون علاقه وجود نداره کم کم اون علاقه عقلانی که حالا رنگ بوی احساس هم گرفته، دوباره به دلیل عقلانی کنار گذاشته میشه. زمان کنار گذاشتنشم متناسب با رفتار طرف مقابلته.
این تصور اشتباهیه که خیال کنیم اگر کسی مارو زمانی دوست داشت باید تحت هر شرایطی روی دوست داشتنش بمونه حتی اگر ما هزار جور بیاحترامی و ادا بازی براش در آوردیم.
یه سری هستن که دوست دارن دوست داشته بشن و کیف کنن اما خودشون رو رها و آزاد از هر تعلقی بدونن. خب این شدنیه اما بعدش نباید توقع داشته باشن اون دوست داشتن پابرجا بمونه و تا دیدن طرف دیگه دنبالشون نیست هزار تا انگ هم بچسبونن بهت.
دوست داشتن رو میشه انقدر پرورش داد که تبدیل به عشق یا چیزی شبیه اون بشه و قداست پیدا کنه، و هم میشه اینقدر ادا در آورد براش که بمیره و استخوناشم نمونه.
عزت نفس از هر دوست داشتنی برتره.