دیشب داشتم فکر میکردم که در این دنیا نخستین دارایی هرکسی بدنشه! مثل اینکه میبایست قبل از همه تکلیف اون رو روشن میکردم. بهخصوص که اگه زود به دادش نرسین روی دست شهرداری میمونه، شهرداری که عادت داره غافلگیر بشه... حالا بیا و درستش کن. چون این دیگه یخ و برف نیست که خودش کم کم آب بشه و بره و هرچی بگذره بهتر بشه، بلکه هرچی بگذره گندش بیشتر در میاد... خوب می.شه بند چند؟ ۶؟ ۶- بدن من هرچی داشت رو اهدا کنید اگه چیزی هم از موند بسوزین! اگه هيچ کار ديگه ای هم برام نکردين اين يکی رو تروخدا انجام بدين. نه که فکر کنين طاعونی چيزی دارم ها، نه، فقط دلم نمیخواد يک جا بمونم. قبر رو دوست ندارم. يک جای تنگ و تاريک که هيچ حق انتخابی هم در موردش نداری و معلوم نيست کجا و پيش کی بيفتی. فکر کن دو تا مرد ايرونی اون هم از نوعی که امروزی ترها که خودشون ته سنتی هستند بهشون میگن سنتی! بخورن به پست من بدبخت!!! چی ميشه! بعد خدای نکرده توی اين دنيا يک ليسانسی چيزی هم گرفته باشن، واه واه ديگه خدا رو بنده نيستن. اگه پولدار هم بوده باشن که ديگه وامصيبتا. نکير و منکر بايد کار و زندگيشونو ول کنند و به حال من بد