امروز داشتم فکر می کردم که وصيت نامه نويسی می تونه يکی از شاخه های ادبيات باشه مثل داستان کوتاه و بلند و رمان و شعر و ... حتما وصيت نامه خوب نوشتن هم هنره. خوب کار ساده ای نيست، اول اينکه بايد تک تک اجزا زندگيتو به خاطر بياری و راجع بهش تصميم بگيری و بعد اونو بنويسی. تا همينجا هم کم کاری نيست، چه برسه به اينکه بخوای يک اثر ادبی هم خلق کنی. اون هم اثری که بعد از خوانده و نقد شدن فرصت تصحيح و تغييرشو نداری! پس از حالا و سر فرصت شروع میکنم به نوشتن و تمرين کردن تا هم چيزی رو از قلم نندازم و هم اينکه بتونم روی بعد ادبی و هنريش کار کنم و بپردازمش. این کار یک حسن دیگه هم داره، اون هم اینکه باعث میشه آدم یک بار دیگه راجعبه زندگیش فکر کنه، چیزهایی که داره، اهمیت و ارزششون و اینکه در صورت لزوم یک خونه تکونی حسابی بکنه و بارشو سبک کنه که از قدیم گفتن بار سبک از بهشت میاد. البته اگر دور از جونم باشه دور از جونم باشه خدای نکرده و زبونم لال يک روزی قبل از اينکه وصيت نامه ام (يعنی اثر هنريم) کامل بشه فرشته مرگ دلش برام تنگ شد و فرش قرمز پهن کرد و من از شدت علاقه به رنگ قرمز نتونستم دعوتشو رد کنم همين وصيت نامه نصفه نيمه رو مي تونين پايه و اساس تقسيم ثروت من قرار بدين!
خوب از کجا شروع کنم؟ ...از اولين چيزهايی که به ذهنم می رسه، کتابها، کاستها و سیدیها، فيلمپها و کارتونهام. ۱- کتاب، کاست و سی دی، فيلم و کارتون: خوب راستش اصلا دلم نمياد اينا رو به کسی بدم. به خصوص بخشیدن بعضیهاش خيلی سخته، حتی به صميمیترين دوستهايی که میدونم خوب از اونا مراقبت و استفاده میکنن و قدرشو میدونن. ولی چارهای نيست. بنابراين بگذاريد به انتخاب خودشون هرچی که دوست دارند بردارند و ببرند. هرچی هم که باقی موند بدين به کتابخونه و فرهنگسرا و ... هرچند اينقدر کتابها و کاستها و فيلمهام خوبن که مطمئنم چيزی باقی نمیمونه. ولی محض احتياط اگر چيزی موند. برای انتخاب کتابخانه و ساير مراکز فرهنگی دريافت کننده جاهايی که در مناطق دورافتاده و محروم باشن در اولويت قرار بدين
۲- لباسها، کیف و کفشهام: بخشيدن اينها هم سخته. من خيلی لباسامو دوست دارم، بهخصوص شلوارهای جين و کفشهای کتونی و چکمههايی که حسابی کهنه و پاره شدن. همونهايی که هروقت می پوشم میگن مثل اوليور تويست شدی! ولی خودم با ده تا کت و دامن شانل عوضشون نمیکنم. به هرحال اينها رو هم بگذارين دوستانم انتخاب کنن و ببرن، حالا يا برای پوشيدن يا برای يادگاری. هرچی هم موند بدين به کسانی که نياز دارند نه به بینيازها.
۳- عروسکها، سنگهای يک قل دو قل، ( هرجا که دوست دارین، توی خونه، توی بیابون، توی کوه...و همه عروسکها وو سنگها و ... رو بگذارين اون تو.
۴- دوربين عزيزم، نيمه وجودم، پاره تنم، جيگر گوشه ام: تروخدا بعد من اذيتش نکنين. اون در بهترين لحظات زندگيم يار و همراه من بوده. بزرگترين لذتهای دنيا رو به من بخشيده بدون هيچ منت و اذيتی. من خيلی بهش مديونم. نمیدونم بايد راجع بهش چی بگم و چيکارش کنم. ولی فعلا میگم اون و ملحقاتش رو هم بگذارين توی همون ويترينه تا بعد ببينم چی ميشه! ولی خيلی احترامشو نگه دارينهااااااا. البته اگر شد بگذارین کنار وسائل عکاسی و دوربین آنسل آدامز عزیز من که بهتر. اینجوری مطمئنی هستم که پیش یک آدم حسابی (یعنی دوربین حسابی) عمرشو میگذرونه و اذیت نمیشه. به هرحال همنشین تو از تو به باید!
۵- خوب نوبت میرسه به عکسها، نگاتيوها، داستانها و ساير محصولات فرهنگی من!: از اونجايی که من توی کاغذ A4 کارهامو پرينت میگيرم و اين کاغذها زياد هم به درد سبزی فروش سر کوچه نمیخورن بیخودی منت اونو نکشین. ولی به جاش میتونيد طی يک اقدام فرهنگی-زيست محيطی با يک تلفن نماينده پکا رو خبر کنين که بياد اقلام کاغذی مانند عکس و داستان رو کيلويی بخره و بهتون به جاش بن کتاب بده! فقط ترو خدا با اون بنها کتابهايی که من دوست ندارم نخرين. نويسندههای مجاز هرمان هسه،کارل گوستاو يونگ، مارکز، سيمون دوبوآر، ميگوئل سرانو، شکسپير هستند. شعرا هم تمام شعرای ايرانی و پابلو نرودا، اکتاويو پاز و لورکا.(البته کتابهای هری پاتر در اولویت است) لطفا از خريد هرگونه اقلام کسالتآور مثل کتابهای فيزيک، شيمی، رياضی، عربی و غيره خودداری کنيد که من توی قبر تا قيامت خواهم لرزيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييد! در مورد نگاتيوها هم خودتون هر گلی که دوست دارين به سرشون بگیرین. فکر نمیکنم به درد کسی بخوره. فقط به دست نااهل نيفته که از روشون چاپ کنه و به اسم خودش بفرسته موزه های دنيا که مديونين! ... ديگه چی دارم؟ خيلی چيزها! اما بايد فکر کنم تا هم يادم بياد و هم راجع بهشون تصميم بگيرم.