رد شدن به محتوای اصلی

تعیین تکلیف

آدم نباید برای رابطه‌هایش تکلیف تعیین کند. آدم نباید بگذارد چیزی توی دلش فکر بی‌معنی‌ای بکند مثل این که اوه خدای من یک دوست. (خودم یاد بوشوگ افتادم… چه آدم خوبی. می خواد باهام بازی کنه!) آدم باید بگذارد آدم‌ها بیایند کنارش، بروند، بمانند هر چقدر که خواستند. باید فکر کند با هر تکانی که بخورد ممکن است یک رشته را پاره کند. باید حواسش باشد. مخصوصا اگر لذت می‌برد. فکر کنید یک نفر کنارتان نشسته که دارید از بوی ادکلنش مست یا حتی چیزهای دیگر می‌شوید. باید بتمرگید سر جایتان و و با عمیق‌ترین نفس‌ها از عطری که در این لحظه در مشام‌تان است لذت ببرید. از جایتان بلند نشوید. زل نزنید توی چشم‌هایش. نگویید دوستت دارم. چون یک‌هو رویش را می‌کند طرف شما و می‌فهمید چه چهره سنگی و بی‌رحمی دارد. بعد ویران می‌شوید و هی می‌روید توی خیال‌تان بوی عطرش را با بی‌رحمی‌اش تطابق بدهید نمی‌توانید. بِهتان می‌گویم باور کنید یک بیماری شدیدی می‌آورد که مدام برای باز شدن راه تنفس‌تان باید آبغوره بگیرید. و هنوز تحقیقات کافی در این باره انجام نشده که چقدر دوام می‌آورید. آدم طوری رد می‌کند که خودش هم نمی‌فهمد چه هذیان‌هایی می‌گوید. بروید یک دستمال نم‌دار بگذارید روی پیشانیش بگویید خواب بود عزیزم. چیزی نبود باور کن یک خواب بود. آب بیاورم برایت؟ شاید باورش شود. بعد بلند شود برود زندگی‌اش را بکند و هی بی‌اختیار نگوید ای وای، ای وای. و بعد برای مطمئن شدن از باز بودن راه گلویش، آب دها‌نش را به سختی قورت بدهد بس که بغض دارد.

پ.ن. بله دقیقا همین‌قدر خراب.

پست‌های معروف از این وبلاگ

سقوط من

 چرا دزدی می‌کنید؟ برای این که همه دزد هستند! چرا رشوه می‌گیری؟ ای بابا همه می‌گیرند چرا من نگیرم! چرا خلاف می‌کنید؟ آدم بی‌خلاف در این کشور پیدا نمی‌شود! چرا عصبی‌اید؟ این جا اعصاب‌ها همه داغون است، چرا رفتارت خشن و بی‌رحمانه است؟ آخه اگر این جا گرگ نباشی، گرگ‌ها پاره‌ات می‌کنند! چرا چند شریک جنسی دارید؟ این‌جا همه این‌طوری هستند! اگر نخواهی بشوید رسوا هم رنگ جماعت شو. با این تفکر هر کسی خودش را پشت دیگری پنهان می‌کند. «من بودن» هر فردی فراموش و یا ناپدید می‌شود و افراد همانند هرکس دیگری می‌شود. من مجموعه‌ای از دیگران و زندگی من تابع خودم نیست. دراین شرایط هویت و ویژگی شخصی افراد از بین می‌رود و انسان از خود بیگانه می‌شوند. افراد چهره خود را از یاد می‌برند و بی‌چهره و یا هزار چهره می‌شوند. انسان‌های یک جامعه همه مثل هم و هیچ‌کس همانند خودش نیست. شخصیت‌ها افراد بجای هویت دیگری ظاهر می‌شوند و اصول و «وجدان‌شان» را زیر پا له می‌کنند. مثلا وکیل  و قاضی، دزد می‌شوند، جراح، قصابی می‌کند، معتمدان، هرزه‌گر و بی‌سوادن، هنرمند و سیاست‌مداران کلاش می‌شوند. یکی مثل بقیه شدن و یا پشت دیگران پنهان

عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی

ادم‌ها عاشق ما نمی‌‌شوند، آدم‌ها جذب ما می‌‌شوند... در لحظه‌ای حساس حرف‌هایی‌ را می‌‌زنیم که شخصی‌ نیاز به شنیدنش داشته در یک لحظه‌ی حساس طوری رفتار می‌‌کنیم که شخص احساس می‌‌کند تمام عمر در انتظار کسی‌ مثل ما بوده در یک لحظه‌ی حساس حضور ما، وجودِ شخص را طوری کامل می‌‌کند که فکر می‌کند حسی که دارد نامی‌ جز عشق ندارد آدم‌ها فکر می‌‌کنند که عاشق شده‌اند آدم‌ها فکر می‌‌کنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمی‌‌آورند آدم‌ها فکر می‌‌کنند مکمل خود را یافته‌اند آدم‌ها زیاد فکر می‌‌کنند آدم‌ها در واقع مجذوب ما می‌شوند و پس از مدتی‌ که جذابیت ما برایشان عادی شد، متوجه می‌‌شوند که چقدر جایِ عشق در زندگی‌‌شان خالیست می‌‌فهمند در جستجوی عشق‌های واقعی‌ باید ما را ترک کنند تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدم‌ها یاد بگیرند که "عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی" و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان، عشقی‌ را که فکر می‌کرده‌اند دارند چه می‌کند با کسانی‌ که حس میکرده‌اند این عشق واقعی‌‌ست؟

احسنت

احسنت شما هر چقدر هم از رژیم جمهوری اسلامی و این آخوندا بدت بیاد، این واقعیت رو نمی‌تونی‌ کتمان کنی‌ که اینها واقعا در قدرت داری و خر کردن مردم همتا ندارن. این انتخابات یکی‌ از عجیبترین و زیباترین نمونه بازی دادن مردم بود که من فکر نمیکنم سیاست‌مدار‌های هیچ کشور دیگه‌ای بتونن از پسش بر بیان. یک انتخابات فرمایشی که تمامی‌ کاندیداها دستچین شده شخص رهبر هستن. انتخاب شدن یک مأمور امنیتی رژیم که مستقیماً در سرکوب مردم دست داشته. خوشحالی مردم که ما به شخص مورد نظر رهبر رای ندادیم و این انتخابات دهان کجی به خامنه‌ای بود! مثل یک جوک بی‌مزه میمونه که فقط کسی‌ که داره میگه می‌خنده. واقعا که احسنت به اون آخوند مرده خوری که ۳۹ساله قدرت دستشه و حسابی‌ داره سواری‌ میکشه!