۱. بیتعصبی
کسی که میخواهد منتقدانه در مورد چیزی مثل سیاست یا مذهب فکر کند، از تعصب دوری میکند. برای این منظور باید قبول کند که ممکن است حق با دیگران باشد و خودش اشتباه فکر میکند. ما باید قبول کنیم که ممکن است حق با دیگری باشد و آنها باید تلاش کنند که دلیل ادعای خود را ثابت کنند و اگر اینکار را نکردند، میتوانیم آن افکار و ادعاها را باطل کرده و حقیقت نپنداریم.
۲- تفاوت گذاشتن بین احساس و منطق
حتی اگر دلایل منطقی و تجربی مشخصی برای قبول یک ایده در دست بود، احتمالا دلایل احساسی و روانشناختی هم برای قبول آن داریم، دلایلی که ممکن است خیلی از آن مطلع نباشیم. دلایل احساسی ما برای قبول کردن چیزی ممکن است قابل درک باشد، اما منطق پشت آن باور درست نباشد.
۳- بحث کردن از روی علم نه جهالت
از آنجا که همیشه روی اعتقاداتمان سرمایه گذاریهای احساسی و روانشناختی میکنیم، عجیب نیست که بدون در نظر گرفتن علم و منطق، جلو رفته و از عقایدمان دفاع کنیم. گاهی بعضی افراد با اینکه میدانند چیز زیادی در مورد یک موضوع نمیدانند، به پشتیبانی از آن بر میخیزند.
۴- اصل عدم قطعیت
ایدههایی هستند که درستاند و ایدههایی هم هستند که نادرستند اما واقعیت این است که نمیتوانیم در مورد درستی اکثر مسائل قطعیت داشته باشیم. وقتی کسی تفکر انتقادی را تمرین میکند، باید به یاد داشته باشد که احتمالا فکر او میتواند درست باشد نه قطعا.