دوتا صفت هست که وقتی بهم نسبت میدن دلم میخواد طرفو از گوشاش آويزون کنم بالای ديگ روغن زيتون جوشان! اوليش «مرد»ه که ديگه فکر میکنم همه میدونن چرا...و دوميش «شيطون»! يعنی ديگه از اين دومی کلاس پائين بيارتر خدا نيافريده (البته برای زنها). اين آقايون چون خودشون يکبار از شيطون بازی خوردن فکر میکنن ديگه شيطون آخره باهوشها و نقشه بريزهاست در صورتی که در اون قضيه، يعنی هبوط آدم و حوا شيطون فقط نقش يک ابزار رو بازی کرد و مغز متفکر يکی ديگه بود...بعله، ليليت! قهرمان اصلی اين داستان. همسر اول آدم که حاضر نشد حرف زور بشنوه و آدم رو ول کرد رفت، اسم اعظم رو از خدا آموخت و بعد هم که ديد خدا حوا رو برای آدم خلق کرده تصميم گرفت از طريق همين زن به آدم ضربه بزنه و اون نقشه رو کشيد و شيطون رو مامور رسوندن پيام به حوا کرد. شيطون در اينجا فقط نقش يک رسانه رو بازی کرده و البته از حق نگذريم و ناگفته نماند که کمتر از بی.بی.سی هنر به خرج نداد، در جای خودش خيلی کار کرد. خوب حالا شما انصاف بدين، وقتی بهم میگن شيطون نبايد بهم بر بخوره؟ يعنی به جای اينکه جايگاه اصلی زن رو درک کنن هی يک نقش دست دوم بهم نسبت میدن... البته خوب هنرمندان اين بازی به ترتيب ليليت، شيطون و حوا خيلی خوب هرکدوم کارشون رو انجام دادن و آدمو گذاشتن سر کار، ولی من حاضر نيستم از جايگاه اصلی خودم يک پله هم پائين بيام و نقش دوم رو قبول کنم. حالا اگه آقايون خيلی دوست دارن به اون درجه از هوش و ذکاوت برسن که شيطون بشن ارزونی خودشون به من چرا نسبت میدن؟
چرا دزدی میکنید؟ برای این که همه دزد هستند! چرا رشوه میگیری؟ ای بابا همه میگیرند چرا من نگیرم! چرا خلاف میکنید؟ آدم بیخلاف در این کشور پیدا نمیشود! چرا عصبیاید؟ این جا اعصابها همه داغون است، چرا رفتارت خشن و بیرحمانه است؟ آخه اگر این جا گرگ نباشی، گرگها پارهات میکنند! چرا چند شریک جنسی دارید؟ اینجا همه اینطوری هستند! اگر نخواهی بشوید رسوا هم رنگ جماعت شو. با این تفکر هر کسی خودش را پشت دیگری پنهان میکند. «من بودن» هر فردی فراموش و یا ناپدید میشود و افراد همانند هرکس دیگری میشود. من مجموعهای از دیگران و زندگی من تابع خودم نیست. دراین شرایط هویت و ویژگی شخصی افراد از بین میرود و انسان از خود بیگانه میشوند. افراد چهره خود را از یاد میبرند و بیچهره و یا هزار چهره میشوند. انسانهای یک جامعه همه مثل هم و هیچکس همانند خودش نیست. شخصیتها افراد بجای هویت دیگری ظاهر میشوند و اصول و «وجدانشان» را زیر پا له میکنند. مثلا وکیل و قاضی، دزد میشوند، جراح، قصابی میکند، معتمدان، هرزهگر و بیسوادن، هنرمند و سیاستمداران کلاش میشوند. یکی مثل بقیه شدن و یا پشت دیگران پنهان