رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

حقوق بشر

آزادی؟ حقوق بشر؟ انسانیت؟ کجا دنبال این چیزها می گردی؟ در سطح کلان جامعه و جهان؟ بی‌خود نگرد، داری اشتباهی می‌گردی. برگرد بیا این ور، بیا نزدیک، نزدیک تر، از اینترنت بیا بیرون، تلویزیون رو خاموش کن، کتاب‌های روشنفکران جهان رو به کتابخونه‌ات برگردون، به هیچ دوستی هم تلفن نکن، بیا بنشین توی اتاقت، توی خلوت خودت، به پوستر "چه" هم زل نزن، برگرد به بدن خودت، فکرت رو از هر چیزی جز بیست و چهار ساعت اخیر خودت جدا کن، فقط به خودت فکر کن و ابتدایی ترین روابطت، خودت با خودت، خودت با افراد خانواده‌ات... بوی انسانیت می‌اد؟ از آزادی چه خبر؟ کدوم اصل حقوق بشر هنوز له نشده؟ آیا صبح تا شب یقه‌ات رو برای مظلومان جهان جر می‌دی اما خودت با نهایت بی‌رحمی و دیکتاتوری داری با خودت و نزدیکانت رفتار می‌کنی؟ آیا صبح تا شب در حال بازی روانی هستی؟ بازی می‌دی و بازی می‌خوری؟ روابطت بر اساس رابطه بالغ - بالغ شکل می‌گیره یا والد - کودک؟ آیا هنوز هم نگرانی که خاله و عمه و عمو و همسایه چه فکری درباره تو می‌کنند و توی روت یا پشت سرت چی می‌گن؟ تو اسیرترین اسیر دنیایی، تو رو چه به آزادی؟ برو اول بفهم آزادی چیه

خنک آن زخم که هر لحظه مرا مرهم از اوست

وقتی همه نگران شکستن دل‌هاشان و خش برداشتن غرورشان هستند، در سرزمینی که مردمانش همه سپر به دست از کنارم می‌گذرند، به چه کسی بگویم بیا و بر تنم زخمی بزن. *عنوان از سعدی
..ضمن تاکید دوباره بر سه منبع و سه جزء از عمل و پراتیک انسانی یعنی دانش، فرهنگ و هستی اجتماعی، اشاره من در این مکان به استقلال هریک از این اجزاء و بظور مشخص بر استقلال پراتیک اجتماعی از دو پراتیک دیگر یعنی دانش و فرهنگ است. در نشان دادن این که پراتیک اجتماعی انسان از حوره های علمی و فکری و هنری مجزا است از جانب من به ویژه چه تلاش هایی که صورت پذیر نشده است. یکی از نمود گاه های سلطه جریانات علمی- آکادمیک، و جریانات فکری - فلسفی و.. بر حوزه عمل اجتماعی مباحثی است که حول تمایز میان آزادی عقاید، ادیان، افکار از یک سو و از سوی دیگر آزادی سیاسی و کلا آزادی در حیطه اجتماعی مطرح است. ما می دانیم آزادی که در حیطه علم و دانش و یا در حوزه های هنری و فرهنگی مطرح اند از مطلقیتی برخوردارند که چنین آزادی ها در حوزه اجتماعی و سیاسی از آن برخوردار نیستند. حیطه های علمی و فرهنگی در واقع حیطه های از دولت آزاد می باشند. Free of State دولت یا استیت که محصول جامعه مدنی است و شاخص مدنیت در واقع یعنی محدود کردن آزادی انسان. دولت که پدیده اجتماعی است در حیطه های علمی و فرهنگی موضوعیت ندارد. اعمال دولت د

پدبده زشت مردان خیابانی

 ‏ديگه اصلا فرق نمی‌کنه چندساله شونه، چه شکل و شمايلی دارند، از چه طبقه و قومی و قبيله‌ای هستند. لحظه به لحظه به تعدادشون افزوده می‌شه. ‏الان ديگه کافيه يک دقيقه (بدون اغراق) کنار خيابون منتظر تاکسی باشين تا هرچی ماشين مدل بالا و لگن از جلوتون رد می‌شه در کمال خونسردی ‏جلوی پاتون ترمز کنه و منتظر بشه تا سوار بشين.  جالب هم اينجاست که وقتی سوار نمی‌شين و تحويل نمی‌گيرين خيلی هم تعجب می‌کنند و بهشون برمی‌خوره. ‏خدا به بعضی از مردای ايرونی هرچی نداده اعتماد به نفس رو داده، که اعتماد به نفس بدون پشتوانه هم ميشه توهم!

جذام تنهایی

  از دوستت‌دارم‌ها جان به در برده‌ام. مثل زنی که در قبرستان زندگی می‌کند و هرگز به شهر باز نخواهد گشت. من دندان عقلم را نه، دندان عشقم را کشیده‌ام. و از لذت‌ها مثل راهبه‌ای پرهیزکار نه، مثل شراب‌خواری توبه کرده، دست کشیده‌ام. من گرچه چیزی برای از دست دادن ندارم و شکستن را و خرد شدن را زنده مانده‌ام، ولی قلبم را مثل خرده‌های قاب عکسی عزیز که ته کمد پنهان می‌کنی از جلوی چشم برداشته‌ام، برای اینکه خردتر نشود نه، برای اینکه از خاطر ببرم. برای اینکه از خاطر ببری. من تمام شده‌ام. زیر نقاب من یک چهره نیست. یک زخم خورنده است. جذام تنهایی.

بزدل

جنگیدن با بزدلا [حتی دوستی باهاشون] همیشه مثل تخته بازی کردن با آدمای ناشی میمونه احتمال باختنت هزار برابر میشه، چون انقدر حماقتشون رو بهت میچسبونن که تو شمشیرتو تو شیکم خودت فرو میکنی !

توضيحی ضروری پيرامون درجه هوش مخلوقات خدا.

دوتا صفت هست که وقتی بهم نسبت می‌دن دلم می‌خواد طرفو از گوشاش آويزون کنم بالای ديگ روغن زيتون جوشان! اوليش «مرد»ه که ديگه فکر می‌کنم همه می‌دونن چرا...و دوميش «شيطون»! يعنی ديگه از اين دومی کلاس پائين بيارتر خدا نيافريده (البته برای زنها). اين آقايون چون خودشون يکبار از شيطون بازی خوردن فکر می‌کنن ديگه شيطون آخره باهوش‌ها و نقشه بريزهاست در صورتی که در اون قضيه،‌ يعنی هبوط آدم و حوا شيطون فقط نقش يک ابزار رو بازی کرد و مغز متفکر يکی ديگه بود...بعله، ليليت! قهرمان اصلی اين داستان. همسر اول آدم که حاضر نشد حرف زور بشنوه و آدم رو ول کرد رفت، اسم اعظم رو از خدا آموخت و بعد هم که ديد خدا حوا رو برای آدم خلق کرده تصميم گرفت از طريق همين زن به آدم ضربه بزنه و اون نقشه رو کشيد و شيطون رو مامور رسوندن پيام به حوا کرد. شيطون در اينجا فقط نقش يک رسانه رو بازی کرده و البته از حق نگذريم و ناگفته نماند که کمتر از بی.بی.سی هنر به خرج نداد، در جای خودش خيلی کار کرد. خوب حالا شما انصاف بدين، وقتی بهم می‌گن شيطون نبايد بهم بر بخوره؟ يعنی به جای اينکه جايگاه اصلی زن رو درک کنن هی يک نقش دست دوم بهم نسبت