رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

حکایت

روزی شیخ شهر سومپاتزو به مریدان همی   حکایتی نقل فرمودند که؛ روزگارانی بنده‌ای از بندگان خدا که یکی دیگر از بندگان خدا را دوست همی داشت، رو به آن بنده‌ی خدای دومی کرد و گفت؛ ممکن است بعدها وقتی با تو هستم، کسی دیگر را از تو دوست‌تر بدارم! دومی به اولی گفت؛ چرا؟ اولی به دومی عرضه داشت؛ چون همی شاید دیگه! دومی به اولی گفت؛ زکی؛ این چگونه دوست داشتنی است سست بنیاد و همی لنگ در آسمان؟ این چگونه بی‌اخلاقی و بی‌ثباتی‌ست در مهر ورزی‌ست که از کنونش فردایش شبیه شوشول فرنود است؟ پاسخ داد: خب دیگه. هرمون‌های قوی‌تر و برازندگی! دومی به اولی گفت: لامصب این مال و بر رو و ریش و این‌ها چه می‌کند؟ اولی به دومی: می‌کند دیگر. اصلا کنیزی‌اش را خواهم کرد دمادم و می‌شوم همان کشتزاری که مرد هرگونه خواست بر او وارد شود. اصلا شخم بزند. گاو آهن بی‌اندازد و زیر و رو کند مرا. دکی! دومی به اولی: زکی! مریدان که خیره و با دهان‌ها گشاد به شیخ می‌نگریستند و منتظر ادامه‌ی ماوقع بودند ناگهان با تشر شیخ روبرو شدند که : ها؟ چتان است مثل بز مرا نگاه می‌کنید؟ مریدان گفتند: باقیش چی پس یا شیخ؟ گفت همین بس نبود. آدم

خود دوستی

در باب خود دوستی : وقتی از خودخواهی حرف می‌زنیم، از آن به عنوان یک صفت بد یاد می‌کنیم: خودخواهی را تک‌روی و فردگرایی می‌دانیم، نوعی ولع یا عطش ِ نیرومندِ تحمیل خود به دیگران که از آن‌ها می‌دزدد و ارزش‌های‌شان را از ایشان می‌گیرد؛ می‌توان آن را بیمارگونه نامید، خودخواهی به معنای خودپرستی. ولی خودخواهی ِ دیگری هم هست که مقدس و آسمانی‌ست، ولی همه‌کس آن را درک نمی‌کند؛ این عقیده از آغاز قرون وسطی در میان ما مُرده است. ما معتقدیم وقتی کسی در خود فرومی‌رود، وقتی اجازه نمی‌دهد دیگر مردمان از او استفاده کنند، بیمار شده یا به شدت خودپرست و از خود راضی است. این برداشت از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد که مسیحیتِ متأخر به نخستین آموزه‌های مسیح باور دارد: «همسایه‌ات را دوست بدار» و به آموزه‌ی راستین مسیح که گفته «همسایه‌ات را مانند خودت دوست بدار» هیچ اشاره‌ای نمی‌کند. ولی اگر خودتان را دوست نداشته باشید، چطور می‌توانید دیگری را دوست بدارید؟ کاسه‌ی گدایی‌تان را نزد او می‌برید و او چاره‌ای جز بخشیدن ندارد. در حالی که اگر خود را دوست بدارید، غنی و مهربان می‌شوید و چنان از این ثروت لبریز می‌گردید که می‌

خیانت

حالا فکر کرده ایددرصدِ خیانت‌پذیری شما چقدر است؟ یعنی پیرامون‌تان چند نفر هستند که می‌توانند به شما خیانت کنند وشما تحمل کنید؟ اصولا خیانت‌خورتان ملس شده است؟ از نمره صد، به میزان خیانت‌پذیری خودتان، چند می‌دهید؟ ..هر چه نمره بالاتری بدهید آدم مهمتر وپوست کلفت تری هستید..حالا اینکه این مهم بودنتان اصولا چیز خوبیست یا نه و مثل هزار چیز دیگر این زندگی اصلا بدرد میخورد یانه..زیاد اهمیت ندارد و فعلا موضوع بحث ما نیست ...خب بر عکس.. تا حالا کلاهتان را قاضی کرده اید که درصد خیانت کردنتان چطور است.؟ توانسته اید به وجدان درد بعد از ارتکابش راحت فائق شوید ؟ و اصولا تا کجای کار و پای کدام منافع حاضرید به اطرافیانتان خیانت کنید...به این یکی نمیگویم نمره بدهید چون میدانم هرچقدر که با انصاف و وارسته باشید بازهم نمره واقعی را به خودتان نمیدهید اگر هم بدهید از صد..صد وبیست میدهید چون یک توجیه من درآوردی برایش پیش خودتان ساخته اید.تا خودتان را با آن قانع کنید.. تازه اگر اصل موضوع را منکر نشوید.!! میدانید ..داشتم به این فکر میکردم که در دنیا خیانت تنها چیزیست که نسبی نیست یعنی کم و زیاد ش فرقی ندارد مث

دلتنگی‌هایی که بوی نیاز جنسی می‌دهند؛ همین!

دوستی‌ها و دلتنگی‌هایی که بوی نیاز جنسی می‌دهند؛ همین! نیازهای جنسی و ارتباطش با مسائل عاطفی چیز عجیب و یا مذمومی نیست اما هر کدام از اینها بدون آن دیگری بسیار مذموم است. حتی اگر تماماً عواطف صرف باشد و هیچ بوی مسائل جنسی ندهد. این دو همیشه باید در کنار هم باشند؛ زیرا که هرکدام مکمل آن دیگری است. مطالبی  مثل اینها و مطالب بیشتری هستند که تائید کننده‌ی این موضوع‌اند که عواطف انسانی و عشق در هر شکلی که باشند، چیزی ماورائی نیستند و تنها محصولی تولید شده در کارخانه‌ی ذهن انسان است؛ اما این هم اشکال کار نیست. دنیا با تمام قوانین نوشته و نانوشته‌اش، با تمام مسائل اخلاقی‌اش محصول همان ذهن است. اینکه کسی با ترشحات هورمونی در ذهنش به شما متمایل میشود چیز عجیبی نیست، بلکه چیز عجیب و مذموم آن است که شما در به تمام معنا ابزاری برای تسکین امیال جنسی کسی قرار بگیرید که بعد از آن همه‌ی عواطفش فروکش کند. چیزی که طبیعی‌ست فروش کند میل جنسی‌ست اما میل عاطفی باید سرجای خودش، آن هم قوی باقی بماند. اینها عواطف گذرایی هستند که بوی هم‌آغوشی و هیجانات جنسی میدهند. مشکل دقیقا اینجاست؛ که تمام ابراز عواطف بر

احسنت

احسنت شما هر چقدر هم از رژیم جمهوری اسلامی و این آخوندا بدت بیاد، این واقعیت رو نمی‌تونی‌ کتمان کنی‌ که اینها واقعا در قدرت داری و خر کردن مردم همتا ندارن. این انتخابات یکی‌ از عجیبترین و زیباترین نمونه بازی دادن مردم بود که من فکر نمیکنم سیاست‌مدار‌های هیچ کشور دیگه‌ای بتونن از پسش بر بیان. یک انتخابات فرمایشی که تمامی‌ کاندیداها دستچین شده شخص رهبر هستن. انتخاب شدن یک مأمور امنیتی رژیم که مستقیماً در سرکوب مردم دست داشته. خوشحالی مردم که ما به شخص مورد نظر رهبر رای ندادیم و این انتخابات دهان کجی به خامنه‌ای بود! مثل یک جوک بی‌مزه میمونه که فقط کسی‌ که داره میگه می‌خنده. واقعا که احسنت به اون آخوند مرده خوری که ۳۹ساله قدرت دستشه و حسابی‌ داره سواری‌ میکشه!

روشن فکر/ تاریک عمل

یکی از چیزهایی که حالم را در دنیای مجازی بد می‌کند، برخی از مردانی هستند که ادای مدافعین حقوق زنان را در می‌آورند. این‌ها بیشتر در دنیای مجازی به حقوق زنان احترام می‌گذارند؛ چون نه تنها هزینه‌ای ندارد؛ که گاهی نفع هم برای‌شان دارد! مردهایی که سعی می‌کنند با این‌کار تظاهر به رفتاری روشنفکرانه کنند؛ برای مقاصدی! اگر مشت نمونه خروار را معیار بگیریم، باید به تناسب مردانی که اینجا گریبان برای حقوق زنان پاره می‌کنند، در دنیای واقعی هم عدد متناسبی از این‌ها را بتوانیم ببینیم. نه؟! نصف این نسبت! نه؟! یک چهارم این نسبت! اما واقعا نمی‌توانیم ببینیم. مثل این آدم‌هایی که در وصف فاحشه‌ها قلم فرسایی‌ها کردند؛ که فاحشه بودن به فلان چیز نیست و به بهمان چیز است. اتفاقا من هم با آن‌ها موافقم. البته اینکه فاحشه بودن به چه چیزی‌ست بحث من نیست. اینکه کسی چه می‌کند به خودش مربوط است. کسی را نمی‌شود برای این کار مورد توهین و تضییع حقوق قرار داد؛ اما سوالم این است که اگر به اعتقاد این افراد، فاحشه بودن به روح آلوده و پلید است و نه تن؛ چند درصد از این آقایان قبول می‌کنند که با یکی از همین به قول خودشان انسا

بزرگی به عقل است نه به سال

چرا ما مردم ايران نمي خواهيم يه کم فکر کنيم و ارزشهاي واقعي رو از ارزشهاي کاذب تشخيص بديم؟ اين همه گرفتاري و بدبختي صبح تا شب مي کشيم بابت همين فکر نکردن اندر احوال خودمون و ريشه مشکلاتمون، بازم نمي خواهيم فکر کنيم و دليل گرفتاري هامون رو پيدا کنيم. اين روحيه قرباني شدن و مظلوم نمايي و آه و ناله کردن دست از سر ماها بر نمي داره. خودمون نمي خواهيم يه ذره فکر کنيم، چون نتيجه فکر کردن رسيدن به اين جاست که بايد عوض بشيم، عوض شدن هم سخته. ظاهرا خيلي سخت تر از قرباني شدنه، اينه که ترجيح مي ديم اين نقش تاريخي قرباني رو بازي کنيم ولي تغيير نکنيم. کلي مجيز بزرگان و ادبا و متفکرانمون رو مي گيم، ولي عميقا اعتقاد نداريم به اين گفته بزرگانمون که گفته ان «بزرگي به عقله نه به سال» و البته نه به موي سفيد! مو سفيدي که خودش احترام خودشو نگه نمي داره چرا بنده بايد نگرانش باشم؟ همه جور سواستفاده اي از وجودمون بکنه، همه جور مزخرف راجع بهمون بگه، هر رفتار ناشايستي باهامون بکنه، بعد هم ساکت بشينيم و بگيم اي بابا موش سفيده؟ آخه اين چه ارزش و فضيلتيه؟ کلي از گرفتاري هاي تاريخي ما ملت ايران از همينه که حاشيه