رد شدن به محتوای اصلی

پست‌ها

وصیت نامه من (بخش دوم)

دیشب داشتم فکر می‌کردم که در این دنیا نخستین دارایی هرکسی بدنشه! مثل اینکه می‌بایست قبل از همه تکلیف اون رو روشن می‌کردم. به‌خصوص که اگه زود به دادش نرسین روی دست شهرداری می‌مونه، شهرداری که عادت داره غافلگیر بشه... حالا بیا و درستش کن. چون این دیگه یخ و برف نیست که خودش کم کم آب بشه و بره و هرچی بگذره بهتر بشه، بلکه هرچی بگذره گندش بیشتر در میاد... خوب می.شه بند چند؟ ۶؟ ۶- بدن من هرچی داشت رو اهدا کنید اگه چیزی هم از موند بسوزین! اگه هيچ کار ديگه ای هم برام نکردين اين يکی رو تروخدا انجام بدين. نه که فکر کنين طاعونی چيزی دارم ها، نه،‌ فقط دلم نمی‌خواد يک جا بمونم. قبر رو دوست ندارم. يک جای تنگ و تاريک که هيچ حق انتخابی هم در موردش نداری و معلوم نيست کجا و پيش کی بيفتی. فکر کن دو تا مرد ايرونی اون هم از نوعی که امروزی ترها که خودشون ته سنتی هستند بهشون می‌گن سنتی! بخورن به پست من بدبخت!!! چی مي‌شه! بعد خدای نکرده توی اين دنيا يک ليسانسی چيزی هم گرفته باشن، واه واه ديگه خدا رو بنده نيستن. اگه پولدار هم بوده باشن که ديگه وامصيبتا. نکير و منکر بايد کار و زندگي‌شونو ول کنند و به حال من بد

وصيت نامه من (بخش نخست)

امروز داشتم فکر می کردم که وصيت نامه نويسی می تونه يکی از شاخه های ادبيات باشه مثل داستان کوتاه و بلند و رمان و شعر و ... حتما وصيت نامه خوب نوشتن هم هنره. خوب کار ساده ای نيست، اول اينکه بايد تک تک اجزا زندگيتو به خاطر بياری و راجع بهش تصميم بگيری و بعد اونو بنويسی. تا همين‌جا هم کم کاری نيست، چه برسه به اينکه بخوای يک اثر ادبی هم خلق کنی. اون هم اثری که بعد از خوانده و نقد شدن فرصت تصحيح و تغييرشو نداری! پس از حالا و سر فرصت شروع می‌کنم به نوشتن و تمرين کردن تا هم چيزی رو از قلم نندازم و هم اينکه بتونم روی بعد ادبی و هنريش کار کنم و بپردازمش. این کار یک حسن دیگه هم داره،‌ اون هم اینکه باعث می‌شه آدم یک بار دیگه راجع‌به زندگیش فکر کنه، چیزهایی که داره، اهمیت و ارزش‌شون و اینکه در صورت لزوم یک خونه تکونی حسابی بکنه و بارشو سبک کنه که از قدیم گفتن بار سبک از بهشت میاد. البته اگر دور از جونم باشه دور از جونم باشه خدای نکرده و زبونم لال يک روزی قبل از اينکه وصيت نامه ام (يعنی اثر هنريم) کامل بشه فرشته مرگ دلش برام تنگ شد و فرش قرمز پهن کرد و من از شدت علاقه به رنگ قرمز نتونستم دعوتشو رد

که فاشیسم آزاد است ، مردم هوشیار باشد .مرگ بر الیگارشی ، مُِرده باد مونارش

«فاشیستها  خود را علمدار نظم و انضباط در مقابل تهدید توده ها میدانند ... نبودن آرامش اجتماعی و نارضایتی های ملیون افراطی ... فلج بودن دستگاههای دولتی به فاشیست فرصت مناسبی میدهد تا امور کشور را قبضه کند  ... سازمانهای فاشیسم بر اصول طبقاتی  استوار است . فاشیستها توجه و پشتیبانی مردم را ... در مورد  تامین کار و رفاه عمومی به دست می آورند ، ولی قدرت حقیقی در دست طبقات ممتازه است .»« فاشیسم در واقع ...  در آن واحد دارای دو تضاد است . یعنی متناوبا طبیعت انسان را ترفیع و تنزیل می دهد . فاشیسم به جای مسرت ، وظیفه ؛ به جای آزادی ، اتوریته ؛ به جای مساوات ، سلسه مراتب؛ و به جای کمیت ، کیفیت را قرار می دهد . دوره فاشیسم ناشی از الیگارشی دوره پیچیده ای است . ظاهر همه امور به یک دوره انقلابی شبیه است ، اما در باطن یک ارتجاع زر پرست و سفاک ، ستون فقرات ملتی را میشکند و مردم را زیر بار فقر و فاقه ، ارتجاع ، نکبت و فساد تا میکند 

اعدام بازی نیست

به تازگی گروهی از وبلاگ‌نویسان در آستانه روز مبارزه با اعدام یک بازی وبلاگی به راه انداخته‌اند. این ایده که با پیشنهاد وبلاگ «غرش» شکل گرفته است جایی اشاره دارد: «‌چند روزی است که در فکر هستم برای دهم اکتبر روز جهانی اقدام علیه اعدام چه کاری می‌توان انجام داد که هم تاثیرگذار باشد و هم آن‌که کاری باشد درخور این روز و مناسبت.» اِعدام نوعی کيفر و مجازات و به عبارتی دیگر اشد مجازات است. اين کيفر یکی از موارد پیش بینی شده در قانون بسیاری کشورهاست که در آن به حکم قانون و بر اساس حکم دادگاه -عمومی، جنایی، نظامی و غیره- حيات يک انسان سلب می‌شود . قربانیان جرم‌های خصوصی.این دسته از قربانیان شامل افرادی هستند که به دلیل اتهام به ارتکاب اعمال خلاف قانون علیه سایر اشخاص محکوم به اعدام شده‌اند. این اتهام‌ها دامنه وسیعی را دربر می‌گیرد و از کشوری به کشور دیگر (گاه ایالت به ایالت دیگر) متفاوت است. برای مثال: کشتن انسان به عمد، رابطه جنسی خارج از حدودی که قانون تعیین می‌کند و غیره. نخست: اعمال خشونت توسط دولت و قانون،ارج و ارزش قانون را هم‌سطح اعدام شوندگان می‌کند و دولت نیز همانند وی و یا بدتر از او