«فاشیستها خود را علمدار نظم و انضباط در مقابل تهدید توده ها میدانند ... نبودن آرامش اجتماعی و نارضایتی های ملیون افراطی ... فلج بودن دستگاههای دولتی به فاشیست فرصت مناسبی میدهد تا امور کشور را قبضه کند ... سازمانهای فاشیسم بر اصول طبقاتی استوار است . فاشیستها توجه و پشتیبانی مردم را ... در مورد تامین کار و رفاه عمومی به دست می آورند ، ولی قدرت حقیقی در دست طبقات ممتازه است .»« فاشیسم در واقع ... در آن واحد دارای دو تضاد است . یعنی متناوبا طبیعت انسان را ترفیع و تنزیل می دهد . فاشیسم به جای مسرت ، وظیفه ؛ به جای آزادی ، اتوریته ؛ به جای مساوات ، سلسه مراتب؛ و به جای کمیت ، کیفیت را قرار می دهد . دوره فاشیسم ناشی از الیگارشی دوره پیچیده ای است . ظاهر همه امور به یک دوره انقلابی شبیه است ، اما در باطن یک ارتجاع زر پرست و سفاک ، ستون فقرات ملتی را میشکند و مردم را زیر بار فقر و فاقه ، ارتجاع ، نکبت و فساد تا میکند
میکائیل لبخندی تصنعی به لب زد، بطری شراب را از خدا گرفت، خوشامدی گفت و او را به داخل دعوت کرد. اسماعیل و راحیل با صدای شیپور اسرافیل که تا سر کوچه میآمد، گرم گرفته بودند. میکائیل به آشپزخانه رفت، زیر لب غرولندی کرد و رو به نکیر گفت: ¶ – خبرش، شراب آورده باز. ¶ نکیر که هول کرده بود، آرام گفت: ¶ – نگو، میدونه. ¶ – به جهنم که میدونه. خونهی اسرافیل که میره، پری و ققنوس و هما میبره، نوبت ما که میرسه میشه شراب و کیک و بستنی و کوفت. ¶ – به هر حال اول سجده کرد. ¶ میکائیل برای لحظهای میخواست اسرافیل را خایهمال بخواند که پشیمان شد. البته فرقی هم نکرد، خدا فهمید. میکائیل گفت: ¶ – گاییدهها. پرایوسی نداریم تو این خرابشده. ¶ خدا خسته و بیرمق، گیلاسهای شراب را یکییکی سر میکشید، به رقص مضحک راحیل مینگریست و خودش را بابت مخلوقاتش ملامت میکرد.