چیزهای بدیهی در دنیا چقدر غریباند.چقدر کم به چشم میآیند.هرچه بدیهیتر میشوند،اگر نگوئیم که اصلا به چشم نمیآیند، ولی یقیناً کمتر دیده میشوند.
مهربانی از صفاتیست که خوب بودنش امری بدیهیست.بدیهیها تا هستند، عادی میشوند.بودنشان بدون آنکه داد و فریاد کنند برای ما حیاتیست.
بدیهیها خیلی مظلومند.وقتی هستند مورد ستایش نیستند و فقط وقتی به یادشان میافتیم که نباشند.
هیچوقت مراقبشان نیستیم.
نیکی و مهربانی به دیگران باید همیشگی باشد، اما همیشگی بودنشان باعث عادی شدنشان میشود.
وقتی زنی به مردی یا بر عکس، همیشه محبت میکند و آن دیگری قدر نمیداند، میدانید دلیلش چیست؟
دلیلش آن است که از ابتدا بوده و آن دیگری تصور کرده این خصلت همه جا هست و همه آدمها آنرا در قبال دیگران بروز میدهند.همین میشود که محبت کردن امری عادی میشود . عادی همیشه کم اهمیت مینماید!
میشود مثل راه رفتن.مثلا بگوئیم کسی که پا دارد پس راه هم باید برود.یا حتما باید بدود.
اما روزی که امور بدیهیها در دسترس نباشند، خلاء بزرگی در زندگی ایجاد میکنند.شاید هرکسی این نوشته را بخواند بگوید؛ خب اینکه خیلی بدیهیست.همه این را میدانیم.پاسخ، یک سوال است و آن اینکه هرچه میدانیم را انجام هم میدهیم؟
بگذریم.
بدیهیها واقعا در عین اهمیت بسیار مظلومند.
نفس کشیدن آنقدر امری عادی است که ما کمتر از هرچیزی به آن فکر میکنیم. به اینکه نگارندهی این سطور موقع نوشتن همین متن بدون آن اصلا نمیتوانست بنویسد.
ما همیشه به دنیا نگاه میکنیم بدون آنکه کمتر به چیزی که با آن دنیا را میبینیم فکر کنیم.
چشمها مظلومند، چون بدیهیاند.
اینها را گفتم که بگویم؛ آنها را که دوستتان دارند و شمارا از احساس لبریز میکنند بدیهی ندانید.وقتی که محبتشان در نظرتان بدیهی شود، از دستشان میدهید