سوءاستفاده جنسی از کودک ممکن است هم برای افراد بالغ و هم کودکان، موضوع گمراهکنندهای باشد. آزار جنسی کودکان از کودک الزاما شامل تماس بدنی نمیشود. بسیاری از افراد نمیدانند
که رفتارهای غیرفیزیکی مانند عکس گرفتن از کودک در حالتهای جنسی یا نشاندادن آلت جنسی به کودکان، نیز سوءاستفاده جنسی از کودک به شمار میرود. به علاوه بسیاری از رفتارهای غیرتماسی دیگر، از قبیل وارد شدن به اتاقی که کودک در حال لباس پوشیدن یا استفاده از دستشویی باشد، ممکن است
نامناسب و صدمه زننده باشد با اینکه این رفتارها ممکن است غیرقانونی نباشند. مداخله دیگران در این شرایط، هم برای کودک و هم برای فردی که رفتار نامناسب یا زیانبار انجام میدهد، اهمیت دارد.
یک کودک میتواند بهطور خودخواسته در رفتارهای جنسی با کودکان بزرگتر یا افراد بالغ شرکت کند و همچنان این کار، سوءاستفاده جنسی از کودک به شمار بیاید. ممکن است بشنوید که کودکآزار برای توجیه اینکه چرا از کودک سوءاستفاده کرده است. بگوید: «او هرگز نگفت نه» یا «من فکر میکردم که او از این کار خوشش میآید.» درحالیکه حتی اگر کودکی «نه» نگوید، همچنان این کار سوءاستفاده جنسی از کودک محسوب میشود.
هر چقدر بیشتر در مورد راههای جلوگیری از تنها ماندن کودکتان با فردی دیگر فکر کنید، بیشتر میتوانید از بروز حوادث احتمالی جلوگیری کنید. در اینباره باید به همه با یک دید نگاه کرد. افراد مستعد به آزار بدون توجه به حالت، تحصیلات، وضع مالی و اعتبار اجتماعی باید درنظر گرفته شوند.
افرادی وجود دارند که ما درجهای از احترام برای آنها قائل هستیم و میخواهیم باور داشته باشیم که آنها انسانهایی مسئولیتپذیر، خوب و نوعدوست هستند؛ مانند معلم، دکتر، پلیس، بازرگانان، مربیان، راهنمای نوجوانان، معلم خصوصی، پرستار بچه و....
اما باید قبول کنیم که این انسانها صرفا انسان هستند. ما نمیتوانیم کورکورانه فرض کنیم موقعیت آنها یا شغلی که دارند ضامن همهچیز است.
چرا دزدی میکنید؟ برای این که همه دزد هستند! چرا رشوه میگیری؟ ای بابا همه میگیرند چرا من نگیرم! چرا خلاف میکنید؟ آدم بیخلاف در این کشور پیدا نمیشود! چرا عصبیاید؟ این جا اعصابها همه داغون است، چرا رفتارت خشن و بیرحمانه است؟ آخه اگر این جا گرگ نباشی، گرگها پارهات میکنند! چرا چند شریک جنسی دارید؟ اینجا همه اینطوری هستند! اگر نخواهی بشوید رسوا هم رنگ جماعت شو. با این تفکر هر کسی خودش را پشت دیگری پنهان میکند. «من بودن» هر فردی فراموش و یا ناپدید میشود و افراد همانند هرکس دیگری میشود. من مجموعهای از دیگران و زندگی من تابع خودم نیست. دراین شرایط هویت و ویژگی شخصی افراد از بین میرود و انسان از خود بیگانه میشوند. افراد چهره خود را از یاد میبرند و بیچهره و یا هزار چهره میشوند. انسانهای یک جامعه همه مثل هم و هیچکس همانند خودش نیست. شخصیتها افراد بجای هویت دیگری ظاهر میشوند و اصول و «وجدانشان» را زیر پا له میکنند. مثلا وکیل و قاضی، دزد میشوند، جراح، قصابی میکند، معتمدان، هرزهگر و بیسوادن، هنرمند و سیاستمداران کلاش میشوند. یکی مثل بقیه شدن و یا پشت دیگران پنهان