رد شدن به محتوای اصلی

روشن‌فکر تاریک عمل

 ‏یکی از چیزهایی که حالم را در دنیای مجازی بد می‌کند، برخی از مردانی هستند که ادای مدافعین حقوق زنان را در می‌آورند. 

‎‏این‌ها بیشتر در دنیای مجازی به حقوق زنان احترام می‌گذارند؛ چون نه تنها هزینه‌ای ندارد؛ که گاهی نفع هم برایشان دارد!
‏گر مشت نمونه خروار را معیار بگیریم، باید به تناسب مردانی که اینجا گریبان برای حقوق زنان پاره می‌کنند، در دنیای واقعی هم عدد متناسبی از این‌ها ‏را بتوانیم ببینیم. نه؟! نصف این نسبت! نه؟! یک چهارم این نسبت! اما واقعا نمی‌توانیم ببینیم.


مثل این آدمهایی که در وصف فاحشه‌ها قلم فرسایی‌ها کردند؛ که فاحشه بودن به فلان چیز نیست و به بهمان چیز است. اتفاقا من هم با آنها موافقم. البته اینکه فاحشه بودن به چه چیزی‌ست بحث من نیست. اینکه کسی چه می‌کند به خودش مربوط است. کسی را نمی‌شود برای این کار مورد توهین و تضییع حقوق قرار داد؛ اما سوالم این است که اگر به اعتقاد این افراد، فاحشه بودن به روح آلوده و پلید است و نه تن؛ چند درصد از این آقایان قبول میکنند که با یکی از همین به قول خودشان انسانهای مورد ظلم واقع شده به دلیل نگرش غلط جامعه، پیمان ازدواج؛ و حتی پیمان یک دوستی، آن هم نه برای مقاصد جنسی، بلکه از سر عشق و علاقه‌ای واقعی ببندند؟ اینکه چه تعداد از آنها قبول می‌کنند گذشته‌ی او را شخم نزنند و هربار که ناراحتی پیش آمد، دوران ماضی را برایش مرور نکنند؟ حتی اینکه در مقابل فشارها و نگاههای خانواده و آشنایاشان مقاومت کنند؟ (که اگر اینکار را بکنند واقعا کاری قابل تقدیر و ستایش انجام داده‌اند).
جواب این سوال رو واگذار می‌کنم به تجربه خودتان از آنچه در واقعیت جامعه دیده‌اید!

بیشتر روشنفکران جامعه‌ی ما مجازی هستند؛ حتی اگر در دنیای واقعی باشند، بیشتر احترام به حقوق دیگران – چه مرد و چه زن – مجازی و شعاری‌ست. تمام حرف من مقایسه‎ی نسبتی از این افراد با آن چیزی‌ست که واقعا در جامعه به چشم میخورد. دست کم من نمی‌توانم آن را ببینم. من این را می‌بینیم که وقتی حتی می‌خواهند دختری را برای انجام عملی که برایش سخت بوده ولی انجام داده، تشویق کنند، به او صفتی مردانه نسبت می‌دهند. میگویند چه مرد شده‌ای! این در حالی است که هرگز مردان را برای رفتاری فداکارنه مثل مادر، به صفتی زنانه منتسب نمی‌کنند. هرگز به مردی نمی‌گویند چه زن شده‌ای؛ مگر برای تحقیر او.


روشنفکری حقیقی دشوار است، چون هزینه دارد؛ هزینه‌ای معنوی؛ و آن هزینه‌ی معنوی یعنی گذشتن از افکار متعصبانه و غلط خودمان و عامل بودن به آنچه ادعا می‌کنیم. انجام یک سری رفتارهایی که سال‌هاست انجام نداده‌ایم! خط بطلان کشیدن بر آنچه در گذشته از آن دفاع کرده‌ایم! اینها نتیجه‌اش می‌شود «تغییر»؛ و کیست که نداند تغییر دادن در افکار و زندگی، آن‌هم سال‌های سال پس از عادت به انجام آن، شهامتی ستودنی می‌طلبد. انگار که خود را ویران کنیم و از نو بسازیم.
و کلام آخر اینکه؛ اگر می‌دانیم که بیراهه می‌رویم، ولی نمی‌توانیم تغییر کنیم، دست کم از اشتباه خود دفاع نکنیم. اگر نمی‌توانیم تغییر کنیم، دست کم نقش روشنفکران حقیقی را بازی نکنیم؛ تا دیگران در مقابل ما فریب نخورند و تکلیفشان را با ما بدانند.

پست‌های معروف از این وبلاگ

سقوط من

 چرا دزدی می‌کنید؟ برای این که همه دزد هستند! چرا رشوه می‌گیری؟ ای بابا همه می‌گیرند چرا من نگیرم! چرا خلاف می‌کنید؟ آدم بی‌خلاف در این کشور پیدا نمی‌شود! چرا عصبی‌اید؟ این جا اعصاب‌ها همه داغون است، چرا رفتارت خشن و بی‌رحمانه است؟ آخه اگر این جا گرگ نباشی، گرگ‌ها پاره‌ات می‌کنند! چرا چند شریک جنسی دارید؟ این‌جا همه این‌طوری هستند! اگر نخواهی بشوید رسوا هم رنگ جماعت شو. با این تفکر هر کسی خودش را پشت دیگری پنهان می‌کند. «من بودن» هر فردی فراموش و یا ناپدید می‌شود و افراد همانند هرکس دیگری می‌شود. من مجموعه‌ای از دیگران و زندگی من تابع خودم نیست. دراین شرایط هویت و ویژگی شخصی افراد از بین می‌رود و انسان از خود بیگانه می‌شوند. افراد چهره خود را از یاد می‌برند و بی‌چهره و یا هزار چهره می‌شوند. انسان‌های یک جامعه همه مثل هم و هیچ‌کس همانند خودش نیست. شخصیت‌ها افراد بجای هویت دیگری ظاهر می‌شوند و اصول و «وجدان‌شان» را زیر پا له می‌کنند. مثلا وکیل  و قاضی، دزد می‌شوند، جراح، قصابی می‌کند، معتمدان، هرزه‌گر و بی‌سوادن، هنرمند و سیاست‌مداران کلاش می‌شوند. یکی مثل بقیه شدن و یا پشت دیگران پنهان

احسنت

احسنت شما هر چقدر هم از رژیم جمهوری اسلامی و این آخوندا بدت بیاد، این واقعیت رو نمی‌تونی‌ کتمان کنی‌ که اینها واقعا در قدرت داری و خر کردن مردم همتا ندارن. این انتخابات یکی‌ از عجیبترین و زیباترین نمونه بازی دادن مردم بود که من فکر نمیکنم سیاست‌مدار‌های هیچ کشور دیگه‌ای بتونن از پسش بر بیان. یک انتخابات فرمایشی که تمامی‌ کاندیداها دستچین شده شخص رهبر هستن. انتخاب شدن یک مأمور امنیتی رژیم که مستقیماً در سرکوب مردم دست داشته. خوشحالی مردم که ما به شخص مورد نظر رهبر رای ندادیم و این انتخابات دهان کجی به خامنه‌ای بود! مثل یک جوک بی‌مزه میمونه که فقط کسی‌ که داره میگه می‌خنده. واقعا که احسنت به اون آخوند مرده خوری که ۳۹ساله قدرت دستشه و حسابی‌ داره سواری‌ میکشه!

عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی

ادم‌ها عاشق ما نمی‌‌شوند، آدم‌ها جذب ما می‌‌شوند... در لحظه‌ای حساس حرف‌هایی‌ را می‌‌زنیم که شخصی‌ نیاز به شنیدنش داشته در یک لحظه‌ی حساس طوری رفتار می‌‌کنیم که شخص احساس می‌‌کند تمام عمر در انتظار کسی‌ مثل ما بوده در یک لحظه‌ی حساس حضور ما، وجودِ شخص را طوری کامل می‌‌کند که فکر می‌کند حسی که دارد نامی‌ جز عشق ندارد آدم‌ها فکر می‌‌کنند که عاشق شده‌اند آدم‌ها فکر می‌‌کنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمی‌‌آورند آدم‌ها فکر می‌‌کنند مکمل خود را یافته‌اند آدم‌ها زیاد فکر می‌‌کنند آدم‌ها در واقع مجذوب ما می‌شوند و پس از مدتی‌ که جذابیت ما برایشان عادی شد، متوجه می‌‌شوند که چقدر جایِ عشق در زندگی‌‌شان خالیست می‌‌فهمند در جستجوی عشق‌های واقعی‌ باید ما را ترک کنند تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدم‌ها یاد بگیرند که "عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی" و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان، عشقی‌ را که فکر می‌کرده‌اند دارند چه می‌کند با کسانی‌ که حس میکرده‌اند این عشق واقعی‌‌ست؟