رد شدن به محتوای اصلی

اعدام و سایر مجازاتهای خشن: آری یا خیر؟

اعدام و سایر مجازاتهای خشن: آری یا خیر؟


همین ابتدای کار مشخص کنم که به صورت کلاسیک طرفداران مجازات‌های خشن رو به سه دسته اصلی طبقه‌بندی می‌کنند. دسته اول که معتقدند انتقام حقی است که به قربانی داده شده تا از نظر احساسی تخلیه بشه، به زبون ساده دل‌ش خنک بشه دسته دوم معتقدند که مجازات‌های خشن باعث ایجاد ترس و وحشت در کسانی می‌شه که گرایش به سمت جرم و جنایت دارند. یعنی این دسته معتقدند که م.خ(مجازات خشن) قدرت بازدارندگی داره و باعث ایجاد امنیت می‌شه دسته سوم کسانی هستند که م.خ رو عادلانه می‌دونند یعنی معتقدند اگر قاتلی رو به کمتر از اعدام محکوم کنیم عدالت رعایت نشده. با این توضیح بریم سراغ استدلالات علیه این سه دسته برای دسته اول سوال اینه که آیا واقعا دل قربانی با م.خ اونجور که همه ما فکر می‌کنیم خنک می‌شه؟ و اگر جواب مثبته با چه مکانیسمی و آیا روش بهتری هم برای خنک شدن هست؟ آیا این روش معایبی هم داره و اگر جواب باز هم مثبته آیا مزایای خنک شدن به معایب احتمالیش می‌چربه یا نه. پس طرفداران استدلال نوع اول(اگه بشه اسمشو استدلال گذاشت) باید توجه کنند که مساله به این سادگی‌ها هم که به نظر می‌رسه نیست... به تجربه ثابت شده که قانع کردن این دسته علیه م.خ از دو دسته دیگه دشوارتره و دلیلش هم واضحه. چون مساله این دسته استدلال نیست و احساسه اما به هر حال باید دلایل علیه این طرز فکر رو بیان کرد. اول اینکه تحقیقات ثابت کرده که م.خ علی‌رغم ظاهر ماجرا نمی‌تونه تسکینی باشه برای قربانی. به نظر عجیب می‌آد اما کاملا درست شنیدید. م.خ حداقل مخصوصا به صورتی که فعلا در ایران انجام می‌شه نه تنها باعث خنک شدن قربانی نمی‌شه بلکه آسیب بیشتری رو به اون وارد می‌کنه. چرا؟ به خاطر اینکه حکومت به خاطر اینکه م.خ رو موجه جلوه بده معمولا از خود قربانی‌ها در اجرای حکم استفاده می‌کنه مثلا صندلی جرثقیل رو میدن پدر مقتول بالا بکشه و .....تحقیقات نشون داده که بعد از فروکش کردن تب و تاب احساسی اولیه، اکثر این افراد قادر به بازگشت به زندگی نرمال نیستند و دچار اختلالاتی مثل ptsd می‌شن. کابوس‌های مکرر در مورد عملی که انجام دادند می‌بینند، به افسردگی مبتلا می‌شن و... طرفداران استدلال نوع اول رو به یه تحقیق ذهنی دعوت می‌کنم: فرض کنید همین الان اسید پاش اصفهان رو بدن دست شما و یه بطری اسید هم داشته باشید... جمعیتی جمع شدن و قراره شما اسید رو بپاشید. شروع کنید.اسید رو بپاشید و از صورت اسیدپاش نگاهتون رو برنگردونید.داره فریاد میکشه و پوست صورتش آب می‌شه و اسید به چشماش نفوذ میکنه، چشماش شروع میکنه به قل قل کردن و جوشیدن، شما ادامه میدیدو.... یادتون باشه که احتمالا آشنایان و دوستان اسیدپاش قبلی هم هستند و دارند صورت اسیدپاش فعلی یعنی شما نگاه میکنن و تو ذهنشون نفرت از شما یعنی اسیدپاش فعلی برانگیخته میشه. همه اینا رو گفتم و یه کم چاشنی احساسات قاطیش کردم چون برای گروه اول لازمه;-) . و اما استدلال: این نوع مجازات تولید یه سیکل معیوب خشونت و انتقام میکنه که هر کس خودش رو قربانی و محق میدونه و فکر میکنه هرجور دلش خواست میتونه انتقام بگیره. احساس همه تو این جور شرایط اینه که من اول شروع نکردم! بذارید مثال تاریخی بزنم: جنایتای صربا یادتونه تو بوسنی؟ هیچ میدونید سالها قبل، مسلمونا همین کارو با صربا کرده بودن؟ حمله کردنو به زنای صرب تجاوز کردنو جمجمه مرداشونو با تبر یه جوری میپکوندن که طرف نمیره؟ بعد ولش میکردن تو خیابون تا بمیره.کرواتا خودشون تو جنگ اول جهانی همین کارو با المانیا کردن تلافی اینکارو نازیها تو جنگ جهانی دوم سر صربا دراوردن.میتونیم هزار سال بریم عقب و معلوم نشه کی خشونتو شروع کرد.پس سوال من به جای خودشه.آیا این اسید پاش فعلی ما خودش قربانی یه چرخه معیوب خشونتو انتقام نبوده؟  زندگینامه هر جنایتکاری رو نگاه کنید خودش زمانی یه انسان مظلوم و بی‌دفاع بوده یا ازش سوءاستفاده جسمی‌ و جنسی شده یا عاطفی و...

به خاطر همین طرز فکره که اونم به خودش حق میده انتقام بگیره. ماجرا به همین سادگیه مثل خیلی از ماها که الان به خودمون حق می‌دیم هر کاری با این اسید پاشه بکنیم. یه سوال دیگه: اولین تیر رو تو خاورمیانه که مخزن این چرخه معیوبه کی شلیک کرد؟ مثلأ اسراییل محقه یا فلسطین؟ فلسطینیا میگن اسراییل و دلیلشو همه می‌دونیم. اسراییل میگه فلسطین. چرا؟ چون استدلال می‌کنن که اینجا یعنی بیت المقدس مال ما بوده و تو صدر اسلام به زور از ما گرفته شده. همه ما می‌دونیم که مسجدی هست در عربستان به نام ذوقبلتین .چون مسلمونا قبل از کعبه رو به بیت المقدس نماز می‌خوندن و همه می‌دونیم که اونجا تا اون زمان مال یهودیا بود. قبلش شاید مال یکی دیگه بوده. این مهم نیست.

مهم این نوع طرز فکره که منجر به یه سیکل معیوب می‌شه. تصور کنید مثلا همین اسیدپاش ما پدری داشته که به یه زن به نظر این آقا بدحجاب گرایش پیدا کرده و به مادر اسیدپاش ما خیانت. اون هم الان داره انتقام می‌گیره خب.پس دلیلش چیه!؟ ممکنه یه روکش مذهب رو علم کرده باشه ولی یقینا نسبت به این زنها احساس نفرت شدیدی داره و اون هم خودش رو محق میدونه که انتقام بگیره.یکی از دلایل وضعیت اسفبار کشورای جهان سوم همین طرز فکر خطرناکه. درضمن یه مطلب مهم دیگه: اوضاع ازین حرفا پیچیده تره.ما با موجودی سروکار داریم به نام انسان! و این موجود قادره خیلی از اوقات بدون اینکه حق باهاش باشه خودش رو محق بدونه.حالا به این محق دونستن اینو هم اضافه کنید که بتونه هرجوری دلش خواست انتقام بگیره.این قسمتی که میخوام بگم خیلی مهمه. ماهایی که تازه یک هزارم آسیبهایی که این اسیدپاش عقده ای خورده نخوردیم، وتازه این اسیدها روی ما پاشیده نشده وصرفا چند روز مضطرب شدیم، به خودمون حق میدیم که اگه گیرش بیاریم مثلا اسید رو صورتش بپاشیم، خب لاجرم باید به اون هم حق بدیم چون داره انتقام چیزایی رو میگیره که قبلا براش اتفاق افتاده.ماهایی که الان به خودمون حق انتقام به هر صورتی رو میدیم،لازمه یه کم فکر کنیم.آیا اگه ما هم زندگیمون مثل اون بود الان اسید دست ما نبود؟!؟! طرز فکرمون که یکیه که. منطق همه ما مثل همه: آسیب خوردم و حق دارم هرجور دلم میخواد انتقام بگیرم!!! و این منطق تولید اون چرخه معیوب رو میکنه.اونایی که ازین استدلال طرفداری میکنن اگر به اندازه کافی تو زندگی سختی بکشن، احتمالش خیلی زیاده که شروع به جنایت کنن.پس طرفداران این استدلال مواظب خودشون باشن.خوبه بدونین که از نظر روانشناسی این منطق، منطق مشترک بین تمام جنایتکارهاست! افراد ضد اجتماعی و سایکوپات و قاتلان زنجیره ای، میتونن از نظر فکری هر تفاوتی با هم داشته باشن اما همشون تو این یه فکر مشترکن. کدوم یک از ما انسانها هست که تو زندگی حداقل یک بار مظلوم واقع نشده باشه؟!؟! خب بپردازیم به طرفداران استدلال دوم که کمابیش پیرو این حدیث نبوی هستند که النصر بالرعب. یعنی برای پیروزی باید ترساند. چند استدلال برای رد نظر این عده وجود داره.اولین و ساده ترین استدلال مربوط به آماره.آمارها تاکنون در هیچ جای دنیا نشون نداده که م.خ باعث کاهش جرم میشه. نمونه واضحش کشور خود ماست.سی و پنج ساله که شدیدترین مجازاتها و خشنترین اونها داره اجرا میشه. الان کجاییم؟

به سلامتی رسیدیم به اسیدپاشی.چهارروز دیگه به کجا میرسیم؟! امیدوارم کسی نگه مجازاتها به اندازه کافی خشن نبوده چون از قطع دستو پا داشتیم تا تیربارونو... خب بسیار بسیار سوال بجاییه که الان باید پرسید و جواب داد. چرا علی رغم اینکه هرکدوم از ما تجربه شخصیمون اینه که ترس باعث تغییر رفتارمون شده، چرا درین مورد خاص این حکم صادق نیست. مثلا میبینیم سرچهارراه پلیس ایستاده، حتی اگر تمایل به عبور از چراغ قرمز داشته باشیم احتمالا می ایستیم تا چراغ سبز بشه.در واقع همین احساس شخصی باعث میشه که فکر کنین اگر کسی بترسه مرتکب جرم نمیشه. پس اوضاع چرا درین مورد معکوسه؟! این سوال چندین جواب داره.اول اینکه منطق اکثر مجرمین خشن با منو شما فرق داره. در مورد اونها از منظر روانشناختی تهدید به مجازات باعث ترغیبشون به انجام اون میشه!!! چرا؟ عموما این افراد از نظر ذهنی افرادی لجباز،نیازمند توجه، ریسک پذیر و خودبزرگ بین هستند. هیچکدوم از ماها از خودمون نپرسیدیم که چرا بعد از اعدام خفاش شب چندین مورد مشابه در ایران پیدا شد.الان میگم براتون. تصور کنید که یه آدم نرمال و یک نفر با این ویژگیهای بیمارگونه دارن صحنه اعدام خفاش شب رو نگاه میکنن. نفر اول چه اعدام رو میدید چه نمیدید به احتمال زیاد خفاش شب دوم نمیشد. اما توی سر نفر دوم که بیماره چی میگذره؟ لجبازیش تحریک میشه که خطوط قرمز رو رد کنه.ریسک پذیریش میگه کارپرخطر و هیجان انگیزیه که زنها رو بدزدی و تجاوز کنی. خودبزرگ بینیش میگه خفاش شبو بعد از بیستو چند بار ارتکاب جرم دستگیر کردن، من که ازاون هم زرنگترم، عمرا اگه گیر بیوفتم. و نگاه میکنه به اینکه خفاش شب چه معروف شده! دوست عزیز اینایی که الان دارم میگم، خلاصه شده و ساده شده تحقیقاتیست که روان شناسان روی این افراد انجام داده اند. اما به جز روان شناسی، از نظر اقتصادی و جامعه شناسی هم م.خ باعث افزایش جرم میشه! عجب ادعایی میکنم! شاید بعضی دوستان الان فکر کنن چطور میشه که از نظر این سه شاخه علمی، م.خ باعث افزایش جرم میشه و تا حالا حتی به گوش ماهم نخورده؟!؟ بله دوست عزیز. خیلی چیزا هست که حکومت نمیخواد منو شما بدونیم و نذاشته بدونیم.پس با استدلال این دو علم همراه بشید تا ببینید چرا؟ مورد مواد مخدر رو در نظر بگیرید.چرا با وجود اینهمه اعدام بازهم روز به روز در حال افزایشه. جواب به صورت ساده اینه: یک گرم مواد مخدر وقتی آزاد خریدو فروش بشه مثلا دو ریاله، وقتی براش مجازات حبس در نظر بگیرن دقیقا به خاطر افزایش ریسک قاچاق، قیمتش میره بالا و مثلا میشه ده ریال و قاچاقش جذابتر میشه چون پول بیشتری ازش درمیاد حالا. وقتی براش مجازات اعدام در نظر گرفته بشه قیمتش میشه مثلا صد ریال و حالا یه بیزینس فوق العاده فریبندس! در واقع میشه گفت ما آدما به صورت عادی برای انجام کارهامون، هزینه فایده رو در نظر میگیریم. کفه ترازو اگر به سمت هزینه سنگین شد اون کارو انجام نمیدیم و اگر به نفع سود بود انجامش میدیم. فرض کنید تو بلوچستان خودمون، طرف نه شغلی داره نه هیچ سرمایه ای. احتمالا مثل منو شما هم که نیاز به غذا و احتیاجات اولیه زندگی داره!! چیکار کنه؟!نیاز به مواد هم که همه جای ایران هست. روز اول دو گرم تریاک به یکی میفروشه. حکومت م.سنگینتری وضع میکنه و این آقا میتونه یه موتور سیکلت بخره.روز دوم مجازات سنگینتر میشه و ریسک قاچاق و بالطبع سودش افزایش پیدا میکنه. یه تویوتا میخره و روز سوم یه مسلسل هم میذاره روش.چرا؟ واضحه دیگه.ریسک قاچاق الان به خاطر م.خ اونقدر بالاست که این بیزینس فوق العاده جذاب شده.طرف با خودش میگه یه تریلی تریاک جابجا میکنمو بعدش بازنشسته میشم! و اما نوبت رسید به طرفداران عقیده سوم که معتقدند اعدام و سایر م.خ عادلانه است یعنی باید عین همون جرم با خود مجرم انجام بشه تا عدالت برقرار بشه.همون طور که قبلا هم اشاره کردم این طرز فکر برمیگرده به زمان حمورابی و این طرز فکر بعدها در دین یهود به صورت حکم معروف چشم در برابر چشم، گوش در برابر گوش و.... وارد و سپس اسلام از آن الگوبرداری کرد. همه میدونیم که دلیل این حکم در زمان خودش چی بوده.یعنی این حکم باعث میشد که قبایل عرب به جای کشتار افسارگسیخته همدیگه، فرد خاطی رو تحویل بدن تا از کشتار وسیع جلوگیری بشه.جالبه که حتی اسلام از منطق 'تنبیه شبیه جرم' به صورت موبه مو الگوبرداری نکرده و دو راه دیگه یعنی بخشش و دیه رو برای قتل پیشنهاد کرده و این دو حکم نشون میدن که هدف اسلام تا حد زیادی جلوگیری از کشتار افسارگسیخته بوده و نه لزوما اجرای عدالت. با این مقدمه میریم سراغ استدلالاتی علیه منطق سوم. مخالفین منطق سوم هم دغدغه عدالت دارنداما از نظر روش، افکار متفاوتی دارند. اونها معتقدند اتفاقا مجازات اعدام فضا رو به سمتی میبره که احتمال بی عدالتی بیشتره!بازم حرفی زدم که به احتمال خیلی زیاد مخالف چیزی بود که تا امروز شنیده بودید.

اما دلیل این حرف چیه؟! دلایل بسیار واضحه. اولا شماخودتون چند نفر از اقشار فرادست جامعه رو دیده اید که اعدام شده باشند؟ اعدامیها اکثرا از اقشار فرودستند که پول کافی برای گرفتن وکیل، خریدن قاضی و دادستان و یا پرداخت دیه ندارن. اینجوری میشه که شخص پولدار یا دارای موقعیت اجتماعی بالاتر، از اعدام فرار میکنه و مثلا از کشور خارج میشه اما فرد فرودست اعدام میشه. این وضعیت مخصوص کشور ما نیست و تاریخ نشون داده که هر کشوری که اعدام رو انجام میداده این فرم تبعیض به وجود اومده. پس این شد اولین بی عدالتی. ثانیا تاریخ نشون داده که وقتی شما به حکومتی اجازه دادید تا ازین احکام استفاده کنه، اون حکومت با استفاده از حقی که بهش داده شده شروع میکنه به سرکوب مخالفین خودش و مثلا مخالفین سیاسی خودش رو هم اعدام میکنه. این شد دومین بی عدالتی. سومین بی عدالتی اونجا اتفاق میافته که فرد بیگناهی به اشتباه محکوم و اعدام بشه.طرفداران لغو اعدام غالبا معتقدندکه حتی اگر یک بیگناه به اعدام محکوم بشه،ازونجاییکه این مجازات برگشت ناپذیره، در حق اون فردظلم شده.حتی پاروفراتر میذارن و اعلام میکنن اگر هزاران مجرم از مجازات فرار کنند بهتر ازینه که بیگناهی اعدام بشه. دلیلش هم مجددا واضحه: اون مجرم رو میشه مجددا گیر انداخت اما فرد بیگناه اعدام شده رو نمیشه دوباره زنده کرد..چهارم اینکه برای اجرای م.خ افراد نرمال جامعه تقریبا هیچوقت خودشون دست به کار نمیشن بلکه اتفاقی که در عمل میافته اینه که یه سری اراذل و اوباشی که تمایل به جنایت دارند میتونن یه راه قانونی برای آدمکشی گیر بیان به زبون ساده یعنی برن پلیس و قاضی و.... بشن. ظهور مکرر نیروهای خشونت طلب در ابتدای انقلاب هایی که قصد کشتن مقامات دولت قبلی رو دارند به همین دلیله. مثال بارزش در ایران ظهور کمیته، نیروهای انصار، بسیج و سپاه و حتی پلیسه. اکثر ماها ناخوداگاه و خوداگاه ازینکه با پلیس مملکت روبرو بشیم خوشمون نمیاد حتی اگر مامور راهنمایی رانندگی باشه که در همه جای دنیا هدف اول تاسیسش برقراری ترافیک روانه و دومین هدفش برخورد مناسب با تخلف اما در ایران به این صورت نیست. مثال دوم رو از طرح امنیت اجتماعی میزنم. اول کار توی سایتهای نیروی انتظامی و دولتی عکسهایی پخش شد که زود هم از روی سایتها جمع کردند.دلیلش این بود که مردان نقابداری رو نشون میداد که مثلا با پوتین تو صورت کسانیکه اراذل خونده میشدن رفته بودن یا آفتابه تو دهنشون کرده بودنو.... به قول طنزپرداز معروف، ابراهیم نبوی،در طرح امنیت اجتماعی، اراذلی که در استخدام نیروی انتظامی بودند، اراذلی رو که استخدام نبودنددستگیر کرده و مورد ضرب و شتم قرار دادند!!مورد بعدی که نشون میده چطور و با چه مکانیسمی،افراد بیمار و نابهنجار به شغلهای اینچنینی جذب میشن، افرادی هستندکه به اجرای حکم اعدام می پردازند. تا حالا هیچ دقت کرده اید که چرا توی اکثریت قریب به اتفاق عکسهایی که از صحنه اعدام با طناب دار در ایران منتشر میشه،گره طناب، سمت چپ یا راست محکوم قرارگرفته؟ حدس میزنم که اکثریت قریب به اتفاق خوانندگان این متن نمیدونن دلیلش چیه وحتی خود محکوم بیچاره نمیدونه چه بلایی قراره سرش بیاد. اعدام با طناب دار حداکثر ده دقیقه طول میکشه اما فقط در صورتیکه گره طناب،پشت گردن قرارگرفته باشه.اما اگر گره طناب،سمت چپ یاراست محکوم قرار بگیره،چون فضای کمی از نای باز میمونه، فرایند خفه شدن میتونه حتی چهل دقیقه طول بکشه.چرا مجریان اعدام اینکارو انجام میدن؟ چون بیماریی به نام سادیسم یا دیگرآزاری دارن و از زجرکشیدن و شکنجه شدن بقیه لذت میبرن. منظورم ازین حرفا اینه که کلا وقتی پای م.خ به میون بیاد، مشاغلی چون این، برای افراد اینچنینی جذاب میشن در حالیکه مشاغلی چون نگهبانی زندان، کمتر برای این افراد جذابه.اونوقته که زمانی به خود می اییم و میفهمیم به قصد تنبیه یک سری مجرم و اجرای به اصطلاح عدالت، آینده خودمون رو دربست تحویل یه سری مجرم داده ایم و قدرت اجرای هر عملی رو هم به اون ها واگذار کرده ایم که شاید دیر باشه. دوستان این متن میتونه حالا حالاها ادامه پیدا کنه اما به نظرم تا همین حدی که گفته شد، برای بیان اصول پایه ای و بنیادی استدلالات علیه م.خ کافیه. امیدوارم که حداقل نتیجه این بحث ایجاد کنجکاوی بیشتر در مورد این موضوع باشه.

پست‌های معروف از این وبلاگ

سقوط من

 چرا دزدی می‌کنید؟ برای این که همه دزد هستند! چرا رشوه می‌گیری؟ ای بابا همه می‌گیرند چرا من نگیرم! چرا خلاف می‌کنید؟ آدم بی‌خلاف در این کشور پیدا نمی‌شود! چرا عصبی‌اید؟ این جا اعصاب‌ها همه داغون است، چرا رفتارت خشن و بی‌رحمانه است؟ آخه اگر این جا گرگ نباشی، گرگ‌ها پاره‌ات می‌کنند! چرا چند شریک جنسی دارید؟ این‌جا همه این‌طوری هستند! اگر نخواهی بشوید رسوا هم رنگ جماعت شو. با این تفکر هر کسی خودش را پشت دیگری پنهان می‌کند. «من بودن» هر فردی فراموش و یا ناپدید می‌شود و افراد همانند هرکس دیگری می‌شود. من مجموعه‌ای از دیگران و زندگی من تابع خودم نیست. دراین شرایط هویت و ویژگی شخصی افراد از بین می‌رود و انسان از خود بیگانه می‌شوند. افراد چهره خود را از یاد می‌برند و بی‌چهره و یا هزار چهره می‌شوند. انسان‌های یک جامعه همه مثل هم و هیچ‌کس همانند خودش نیست. شخصیت‌ها افراد بجای هویت دیگری ظاهر می‌شوند و اصول و «وجدان‌شان» را زیر پا له می‌کنند. مثلا وکیل  و قاضی، دزد می‌شوند، جراح، قصابی می‌کند، معتمدان، هرزه‌گر و بی‌سوادن، هنرمند و سیاست‌مداران کلاش می‌شوند. یکی مثل بقیه شدن و یا پشت دیگران پنهان

عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی

ادم‌ها عاشق ما نمی‌‌شوند، آدم‌ها جذب ما می‌‌شوند... در لحظه‌ای حساس حرف‌هایی‌ را می‌‌زنیم که شخصی‌ نیاز به شنیدنش داشته در یک لحظه‌ی حساس طوری رفتار می‌‌کنیم که شخص احساس می‌‌کند تمام عمر در انتظار کسی‌ مثل ما بوده در یک لحظه‌ی حساس حضور ما، وجودِ شخص را طوری کامل می‌‌کند که فکر می‌کند حسی که دارد نامی‌ جز عشق ندارد آدم‌ها فکر می‌‌کنند که عاشق شده‌اند آدم‌ها فکر می‌‌کنند بدون وجود ما حتی یک روز دوام نمی‌‌آورند آدم‌ها فکر می‌‌کنند مکمل خود را یافته‌اند آدم‌ها زیاد فکر می‌‌کنند آدم‌ها در واقع مجذوب ما می‌شوند و پس از مدتی‌ که جذابیت ما برایشان عادی شد، متوجه می‌‌شوند که چقدر جایِ عشق در زندگی‌‌شان خالیست می‌‌فهمند در جستجوی عشق‌های واقعی‌ باید ما را ترک کنند تمامِ حرفِ من اینست که کاش آدم‌ها یاد بگیرند که "عشق پدیده‌ای حس کردنی است نه فکر کردنی" و کاش بفهمند که بعد از رفتنشان، عشقی‌ را که فکر می‌کرده‌اند دارند چه می‌کند با کسانی‌ که حس میکرده‌اند این عشق واقعی‌‌ست؟

احسنت

احسنت شما هر چقدر هم از رژیم جمهوری اسلامی و این آخوندا بدت بیاد، این واقعیت رو نمی‌تونی‌ کتمان کنی‌ که اینها واقعا در قدرت داری و خر کردن مردم همتا ندارن. این انتخابات یکی‌ از عجیبترین و زیباترین نمونه بازی دادن مردم بود که من فکر نمیکنم سیاست‌مدار‌های هیچ کشور دیگه‌ای بتونن از پسش بر بیان. یک انتخابات فرمایشی که تمامی‌ کاندیداها دستچین شده شخص رهبر هستن. انتخاب شدن یک مأمور امنیتی رژیم که مستقیماً در سرکوب مردم دست داشته. خوشحالی مردم که ما به شخص مورد نظر رهبر رای ندادیم و این انتخابات دهان کجی به خامنه‌ای بود! مثل یک جوک بی‌مزه میمونه که فقط کسی‌ که داره میگه می‌خنده. واقعا که احسنت به اون آخوند مرده خوری که ۳۹ساله قدرت دستشه و حسابی‌ داره سواری‌ میکشه!